در عکاسي، رابطه بيننده با واقعيت پيچيده است. درک مخاطب، نوع ارتباط و دريافت حسي او از واقعيت بستگي به فاکتورهاي مختلفي دارد.


عکسي قديمي و رنگ و رو رفته از پدربزرگ‌تان را در نظر بگيريد که هرگز در عالم واقع او را نديديد. وقتي به عکس نگاه مي‌کنيد، علي‌رغم همه موانع (هرگز او را نديده‌ايد، عکس قديمي و رنگ پريده‌ شده و کاغذ عکس تاخورده و غبارآلود است)، به سادگي با واقعيت ارتباط برقرار مي‌کنيد: پدربزرگتان را به وضوح مي‌بينيد که در مقابل خانه قديمي‌اش ايستاده و گويي هم‌اکنون در مقابل شماست و به شما مي‌نگرد. اين نوع ارتباط بلافصل با واقعيت در عکس، Transparency يا شفافيت ناميده مي‌شود.


به معناي ديگر عکس به مثابه يک دريچه به دنياي واقعي عمل کرده و از وراي دريچه عکس، ارتباطي نزديک با واقعيت برقرار مي‌شود. در مقابل، وقتي به عکس خوش‌آب و رنگي از يک منظره نگاه مي‌کنيد که رنگ‌ها و شفافيت آن بعد از عکاسي، تغليظ شده، اين ارتباط با واقعيت در ذهن شما ايجاد نمي‌گردد.
نوعي انسداد و کدورت بجاي آن ارتباط مستقيم با واقعيت رخ مي‌دهد. هر چند عکس اخير واضح و شفاف است اما بجاي ايجاد ارتباط، آن را مسدود کرده است. چنين انسدادي را Opacity يا کدورت مي‌نامند.


 


 


کندال والتون: فيلسوف، استاد فلسفه و هنر دانشگاه ميشيگان

 


 


اين مفاهيم ابتدا توسط آندره بازن و کريستين متز بيان شد و به صورت کامل‌تر در نوشته‌هاي فيلسوف معاصر کندال والتون. اگر عکسي را ببينيد که در آن دو نگاتيو عکس ياسر عرفات و دنگ ژيائوپينگ با يکديگر ترکيب شده تا عکس واحدي را ايجاد کند که با يکديگر ملاقات کرده‌اند، با اينکه مي‌دانيد اين ملاقات رخ داده است، اما باز هم اين ارتباط بلافصل با واقعيت در اين عکس رخ نخواهد داد.


در مقابل، تصويري را فرض کنيد که به صورت سيلوئت از همفري بوگارت تهيه شده است و با تغيير کنتراست و روشنايي تقريباً از حالت عکس خارج و به تصويرگري نزديک گشته است. وقتي اين تصوير را مي‌بينيد، با وجود تغييرات شديد و دوري از عکس واقعي او، براحتي با واقعيت ارتباط برقرار مي‌کنيد و گويي او را مي‌بينيد که هم اکنون در فيلم پيش روي‌تان مشغول کشيدن سيگار است.


بنابراين صرف ايجاد تغيير يا عدم تغيير در عکس نمي‌تواند تضمين کند که عکس از لحاظ ارتباط با واقعيت شفاف باشد يا کدر. مساله، پيچيده‌تر از آن است.


 


 


آندره بازن: منتقد و تئوريسين فيلم

 


 


در مورد همه عکس‌ها نمي‌توان تعيين کرد که عکس شفاف است يا کدر. گاهي ارتباط با واقعيت پيچيده مي‌شود و شايد بهتر است بجاي آنکه بسادگي بگوييم عکس شفاف يا کدر است، در مورد هر عکس، درجه‌اي از شفافيت در نظر بگيريم که اين درجه مي‌تواند کم يا زياد باشد. به معناي ديگر، ميزان ارتباط و درک حسي واقعيت مي‌تواند در مورد عکس‌ها کم يا زياد باشد.


براي آن‌که قضيه را دقيق‌تر ببينيم، شايد بتوان اين مفهوم را اين گونه گسترش داد که عکس‌ها ترکيبي از شفافيت و کدورت دارند يا در برخي وجوه شفاف هستند و در برخي وجوه کدر. ممکن است عکسي، به صورت همزمان هم خصائص شفافيت داشته باشد و هم کدورت. هم بتوان در برخي ويژگي‌هاي عکس ارتباطي مناسب با واقعيت برقرار کرد و در ساير موارد، ارتباط کمتر باشد يا کاملاً مسدود گردد.


حالا که قضيه دقيق‌تر شد مي‌توان يک عامل ديگر را نيز به اين معادله افزود و آن‌هم مخاطب است. احتمالاً اين تفاوت‌ها و گوناگوني‌ها بستگي به مخاطب هم دارد: که چقدر تجربه ديدن دارند، چگونه با واقعيت ارتباط برقرار مي‌کنند، تجربيات حسي آن‌ها چگونه است و حتي از لحاظ روان‌شناسي چه شخصيتي دارند.


اگر مخاطب نتواند بفهمد که عکس چگونه توليد شده است، نمي‌تواند تصميم بگيرد که کدام جنبه واقعيت را از وراي عکس مي‌تواند ببيند و کدام را نمي‌تواند ببيند. حالا داستان مي‌تواند پيچيده‌تر شود: مخاطب اگر نداند که عکس چگونه توليد شده است و حتي اگر بداند که چگونه عکس ايجاد شده است، ممکن است خود، درجه شفافيت يا کدورت عکس را در ذهنش تنظيم کند. به معنايي ديگر، ممکن است مخاطب دوست داشته باشد که عکسي را مي‌داند کدر است، شفاف ببيند و در ذهنش به آن جهان، رنگي از واقعيت ببخشد. اگر به عکسهاي ترکيبي جري اولسمن که يکي از پيشگامان فتومونتاژ است، نگاه کنيد، درجه شفافيت يا کدورت عکس، از لحاظ ارتباط با واقعيت و اين‌که ذهن چگونه مي‌تواند اين درجه را تغيير دهد، براي‌تان جالب خواهد بود.


منبع : سايت عکاسي